دردا گذر نكردم از موطن خموشان
|
آنجا كه جلوه گر شد روح پليد شيطان
|
ديدم كه را ز دل را گويند يار و دشمن
|
باري دگر نخواهم از دشمنان و ياران
|
هريك به صد افاده گويد زعشق و رأفت
|
از غيرت و شجاعت، يا از وفاي مردان
|
امّا فغان از اين غم از محنت جدائي
|
تنها شدم به شب ها، در انتظار جانان
|
ياران با صداقت، باشند با اصالت
|
امّا به وقت غيبت، روباه شب خرامان
|
افسوس از اين دقايق صد واي بر شقايق
|
ديگر مگو حقايق، با حرص و آز و كفران
|
ساقي تو سرخوشان را، دادي شراب كهنه
|
من پيرهن دريدم در راه زهد و ايمان
|
اينك منم «جليلي» گمگشته از ره دين
|
گم كرده آرزو
:: بازدید از این مطلب : 590
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : دو شنبه 8 آبان 1391 |
نظرات ()
|
|
|
|
|